جستجوی این وبلاگ

شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۹

ترجمه لیریکز - Harel Skaat - Bdidut (Loneliness)

 

Harel Skaat - Bdidut

هَرِل اسکاعات – تنهایی

زبان اصلی: عِبری


 

در قلبم فصل پاییز است

من اکنون در بیهودگی منتظرم

شاید، خانه ام دارد سقوط می کند .... دوباره در مه

همه چیز سیاه و خاکستری است.... و در چشمان من

خداوند بزرگ است او می بخشاید

اگر قلبم همه اش در گرد و غبار است

زندگیم سبک است مانند باران برگ ها

و هیچ ردی برجا نمی ماند

و تو رفته ای ...

بیرون برگها دارند فرو می ریزند

و تنهایی ادامه دارد ...

خورشید رنگش به کهربایی گراییده

همراه با چیزی که کاملا عبور کرده و گذشته است

اما بیرون فقط برگها دارند می ریزند

و شعله من در حال محو شدن است

خاطره ات تصویری است بسیار عزیز برای من ... اکنون بسیار دور و بی رحمانه ...

در بالای سرم غم در هوا معلق است و تو هیچ توجهی نداری

تصویرت سایه ای است ... یک زنبق پژمرده

اما در نام خد.ا.وند، بسیار خالص!

من از پایان متنفرم، من عاشق پایانم

در این دیوانگی امروز

من بطور یقین تو را فراموش نخوام کرد

و این شبها .... نوشیدنی های من ....

مانند یک سرور، مست هستم

همه کشتی هایم دارند میروند، دارند غرق می شوند

اما من به نوشیدن ادامه خواهم داد

برای تو که رفته ای

بیرون برگها دارند می ریزند

و تنهایی ادامه دارد ...

خورشید رنگش به کهربایی گراییده

همراه با چیزی که کاملا عبور کرده و گذشته است

اما بیرون فقط برگها دارند می ریزند

و شعله من در حال محو شدن است

خاطره ات تصویری است بسیار عزیز برای من ... اکنون بسیار دور و بی رحمانه ...

در بالای سرم غم در هوا معلق است و تو هیچ توجهی نداری

سرم اینجاست .... سرما دارد مرا می شکافد ...

اما خاطره ات محو نمی شود و با باران بازگشته است

هجوم باران .... باران پاک و معصوم

و تو رفته ای

بیرون برگها دارند می ریزند

و تنهایی ادامه دارد ...

خورشید رنگش به کهربایی گراییده

همراه با چیزی که کاملا عبور کرده و گذشته است

اما بیرون فقط برگها دارند می ریزند

کند نمی شود، نه نمی شود!

خاطره ات تصویری است بسیار عزیز برای من ... اکنون بسیار دور و بی رحمانه ...

در بالای سرم غم در هوا معلق است

برگها دارند می ریزند

روحم دارد کم کم محو می شود

بیرون برگها دارند می ریزند